Sunday, May 2, 2010

عصری در تحریریه ی کیهان

...حسین قدیانی خنده کنان وارد دفتر برادر حسین شد و گفت:استاد این طنز را بعد از مدت ها مکاشفات در روزنامه ی فتنه گر اعتماد ملی و تغییر الفاظ و اسما بر حسب میل خویش خلق کردم،گوش کنید.برادر حسین:بگو،ببینم.قدیانی:ان ممد سورس خندان،ان رئیس بنیاد مخملیان،ان... .برادر حسین(در حالی که از خنده صدایش در نمی امد):ها ها،افرین،خیلی خوب کار کردی،این جا چرا ایستادی برو بده برای چاپ.حسین قدیانی خنده کنان از دفتر مدیر مسئول خارج می شود و ان قدر در بحر مکاشفت خود غرق گردیده بود که نفهمید پیام خان از کنارش عبور کردند.پیام خان وارد دفتر شدند و گفتند:حسین خان مژدگانی،مژدگانی دهید.برادر حسین:مگر چی شده؟پیام:بعد از مدت ها گشت در اسناد متفاوت،یک موسوی نامی پیدا کردم که ۴۵ سال پیش بازنشسته ی گارد ویژه ی سلطنتی شده است و پدرش هم از قزاق ها بوده است.برادر حسین(که از این خبر ذوق مرگ شده است):حالا اسم این فرشته چی هست؟پیام:فرشته کیه؟نکند دوباره تنها ... .برادر حسین:نه بابا منظورم همین سرباز یافته شده است.پیام:اهان،عبد الله.برادر حسین:حالا چه عبد الله،چه میر حسین،مهم این است که موسوی دارد.ولی جدا افرین.پیام خان:حالا،به نظر شما این تیتر خوب است:فراماسیونری کم بود،افسریت در گارد ویژه ی سلطنتی هم به ان اضافه شد یا قوه ی قضاییه افسرهای فراماسیونر را چگونه به حال خود رها کرده است؟!در همین حال تلفن زنگ می زند، برادر حسین:الو.خانم برادر حسین:الو،سلام اقا.برادر حسین:گوشی،ابوالفضل.پیام جان هر کدام را خودت خواستی انتخاب کن و بده برای چاپ.پیام:چشم،پس من بروم برای اماده سازی مطلب.برادر حسین.باشه،برو.خب،چی کار داشتی ابوالفضل؟راستی ارام هم حرف بزن.خانم:مگر اطرافتان هنوز کسی هست؟برادر حسین:نه،محض احتیاط،اخر این بچه های مخابرات گوش تیزند.خانم:گوشت و نمک نداریم.ابوالفضلم نیستش.اقا اجازه می دهند بنده بروم بیرون؟برادر حسین:ابوالفضل کجا رفته؟!ابوالفضل.خانم:اقا،خودتون بهش گفتین،امروز بره رنگ بخره برای ستاد مردمی مبارزه با سران فتنه.برادر حسین:اهان،حواسم نبود ابوالفضل،حالا اگر ابوالفضل دیر امد،اشکالی ندارد فقط سعی کن بیرون زیاد حرف نزنی. خانم:چشم تا جایی که ممکن است با انگشت و دستام مفهومما می رسانم.برادر حسین:افرین ابوالفضل،فعلا خداحافظ ابوالفضل.خانم:خداحافظ.

برادر حسین(در حال داد زدن):پیام،پیام.بیا این جا.پیام:بله.برادر حسین:این ستون تماس های مردمی را نوشتی؟پیام:بله،همان طور که گفتید شش تای ان در خواست از قوه ی قضاییه برای برخورد با سران فتنه است . شش تای ان هم تهدید کردن امریکا،وفحش دادن به ان است.برادر حسین:افراد تماس گیرنده را از کجا نوشتی؟پیام:همان طور که گفتید از مراکز شهر های اصلی مثل: تهران،اصفهان،شیراز،تبریز،مشهد،لندن و نیویورک نوشتم. برادر حسین این دو تای اخر چی بود؟پیام:برای این نوشتم که بگیم روزنامه ی کیهان،مرزهای جغرافیایی را به دلیل صحت اخبار و اینه ی دل تمام مردم جهان بودن شکسته است و به غرب نیز رسیده است.برادر حسین:افرین،حالا تیتر های فردا را بخوان.پیام:سرتیتر فردا این است:جورج سورس:بنده یک بار دیگر نیز با خاتمی در مکانی نامعلوم ملاقات کردم وبقیه ی تیترها نیز بدین شرح است:۱-خبرنگار محلی اسوشیتپرس:منبعی اگاه از قول وزیر جنگ اسرائیل می گوید:قدرت نظامی ایران ماورایی است!۲-وبلاگ نزدیک به بانک مرکزی جهانی در مطلبی اورده است:ایران به زودی بر سکوهای بالای اقتصادی می ایستد.۳-فردی از وابستگان اوباما گفت:جمهوری اسلامی بیش از یک کلمه است.۴-تحلیلگر پنتاگون در وبلاگی اورده است:نظام ولایت فقیه،نظام دو کلمه ای است!.برادر حسین:عالیه،صفحات را بده برای چاپ.پیام:چشم،پس تا فرد صبح،خداحافظ.برادر حسین:خداحافظ.

2 نظرات:

Paranoid said...

سلام
دوست عزیز نوشته های جالب داری برای بهتر شدن ریخت قیافه وبلاگت توصیه می کنم از آدرس زیر کمک بگیر
http://www.blogger-fa.com/
سعی کن از یک قالب زیباتر و با فونت خوب استفاده کنی حیف این نوشتار و قلم اینطوری باشه

علی said...

این خداحافظ گفتناشون خدا بود. مث فیلم آبگوشتی: چاییتو بخور، غصه نخور!!!!

Post a Comment